همواره چيزهايي در بيرون انسان مثل يك مغناطيس قوي او را به سمت خود ميكشاند. اين ميل هيچگاه خاموش يا ضعيف نميشود، اما به اشكال مختلف، نمود پيدا ميكند.
مادر، فرزند خود را در بالاترين حد دوست دارد، از شيره جان خود به او مينوشاند و حاضر است تمام وجودش را فدا كند تا او زنده بماند. محبت ميان خواهر و برادر نشانهاي از همين ميل دروني است. انگار يك رشته پيوند طبيعي ميان اهل خانواده برقرار است كه همواره بهصورت نامرئي آنان را به سمت هم جذب ميكند. نوع ديگر از اين ميل دروني، در ارتباطات انسانها ديده ميشود؛ رابطه محبتآميز همشهريان با هم، هم محلهايها، همسايهها، همسنها، همكلاسيها، همكارها و هم كيشان از اين نوع است.
بروز ديگر اين ميل، علاقه انسانها به اشياء است. افراد در زندگي شخصي به خيلي از وسايلشان علاقه و حتي محبت دارند؛ از يك كت قديمي گرفته تا يك مانتوي پرماجرا تا ماشين و خودكار و گلدان. نوع ديگر از اين محبت در علاقهمندي به جمال و زيبايي نشان داده ميشود. اشيايي هستند كه حس زيبايي دوستي انسان را تحريك كرده و آنان را وادار ميكنند به آن اثر علاقهمند شده و حتي براي بهدست آوردن يا نگهداري آن، هزينههاي هنگفت بدهند. سطح بالاتر از ميل دوستداشتن، به مفاهيم و معاني ارتباط دارد؛ انسان شعرهاي زيبا را دوست دارد، از حكمت و فلسفه لذت ميبرد. از حل معادلات پيچيده رياضي كيف ميكند.
اينها نشان ميدهد اين ميل پرقدرت در وجود همه فعال است. اما انسان بارها متوجه شده است كه اين نيرو به اين سادگيها ارضا نميشود و ميخواهد بالاتر و جلوتر برود. مرور اين ميل به انسان ميفهماند خداي هستي چيزي قويتر براي او قرار داده تا بتواند با عشقورزي به او، خود را كامل و اين ميل را به آرامش برساند و اين خود خداست كه ميتواند انتهاي دوست داشتنها باشد. وقتي جاذبه خدا در زندگي حكمفرما شد همه دوست داشتنهاي ديگر خرد و حقير جلوه ميكند و انسان را بهمراتب بالاتر ميرساند. آن وقت است كه انسان به بالاترين مرتبه دوست داشتن يعني فداكاري و ايثار ميرسد؛ حاضر است همهچيزش را بدهد تا به معشوقش برسد؛ اين همان كاري است كه يك شهيد انجام ميدهد.
نظر شما